کلامي با فعالين کرد ايران
سام قندچي
دوستان عزيز در بيش از 25 سال گذشته هم درباره فدراليسم و هم درباره جنبش مردم کردستان به اندازه کافي نوشته ام و نيازي به تکرار همه آن بحث ها نيست. هنوز هم عده اي بحثهاي کهنه شده ملت و مليت را براي بحث موضوعات مورد مناقشه تکرار ميکنند، زمانيکه مفهوم ملت ديگر به مفهومي اتنيک در جهان نتزل يافته است [http://www.ghandchi.com/434-NationStates.htm]. و ديگر آنکه چه کسي فکر کند ايران يک ملت است و چه فکر کند ايران از چندين ملت تشکيل شده است، در هر دو حال ميتواند معتقد باشد که روش درست اداره ايران فدرالي بايستي باشد، و يا بالعکس معتقد باشد که دولت متمرکز راه درست اداره ايران است. همانطور که آمريکا بيش از دو قرن است که فدرالي اداره ميشود با وجود آنکه ايالات آن از نظر قومي اساساً يکسانند. در نتيجه همه اين بحث ها درباره ملت و مليت و اقوام ايران اساساً بحث هاي تاريخي هستند که نه نياز به فدراليسم را اثبات ميکنند و نه عکس آن را، و خود من هم شايد اولين کسي هستم که بحث امتزاج اقوام در شکل گيري دولت ملي در تاريخ ايران را بيش از 25 سال پيش مطرح کردم [http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm]، اما اين مناقشات تکرار بحث هائي هستند که بعضاً هم موضوعات جالبي درباره تاريخ ايران ميباشند که برخي تاريخ نگاران ايراني مطرح ميکنند، وليکن اين بحث هاي تاريخي پاسخگوي موضوع مورد اختلاف سياسي در جنبش ما نبوده و نخواهند بود.
تا آنجا که به فدراليسم مربوط ميشود، نظر من و بسياري ديگر از مروجين اين ايده، فدراليسم اداري مشابه آنچيزي است که در آمريکا مشاهده ميکنيم و ابداً هدف ما تقسيم قومي کشور ايران نبوده و نيست. در نتيجه من بدون هيچ شبهه اي هرگونه تقسيم ايران بر مبناي قوميت را رد ميکنم و در اينباره هم باندازه کافي نوشته ام [http://www.ghandchi.com/463-federalismagain.htm]. آيا کسي در ايران منظورش از فدراليسم تقسيم قومي است؟ بنظر من شايد کمتر از پنج درصد طرفداران فدراليسم چنين ميانديشند وليکن درصد مهمي از طرفدران فدراليسم در ايران شايد از نظر تئوريک اين مطلب را به روشني ندانند وگرنه آنچه در درخواست هاي خود ميگويند فدراليسم اداري است و نه قومي و در جهان هم آنچه فدراليسم است همين فدراليسم اداري است و در يکي دو نقطه هم که فدراليسم قومي طرح شد با تجزيه يا شکست پايان يافت و دولت فدرالي از آن نتيجه نشد.
به همين دليل تجمع چند گروه قومي و اعلام آن به عنوان کنگره ايران فدرال [http://www.iranfederal.org/index.php?index:farsi/index] با منشوري مبهم بنظر من اشتباه بزرگي از سوي نيروهاي سياسي پشتيبان آن طرح در ايران بود، چرا که عملاً فدراليسم قومي از آن برداشت ميشود که 95 درصد آنهائي که طرفداران فدراليسم در ايران هستند با آن مخالفند و در نتيجه نيروهاي اصلي جنبش سياسي ايران در چنين طرحي که براي هدف فدراليسم براي کل ايران بود حضور نداشتند، در صورتيکه اگر واقعاً فدراليسم در ايران قرار است روزي شکل بگيرد، ابداً نخواهد توانست از سوي چند گروه قومي بوجود آيد و چنين ائتلافي فقط به تنش بين اقوام ايراني دامن خواهد زد و اين ائتلاف هم در بُِعد کوچک خود به تنش بين فعالين سياسي ايران دامن زد، و نه آنکه راه حلي براي آينده ايران باشد و عملاً هم اين جريان عقيم ماند و فراموش شد.
من در گذشته توضيح داده ام که بنظر من مردم کردستان در دوران جمهوري اسلامي نقش پيش قراولي را در جنبش سياسي ايران ايفا کردند همانگونه که مردم آذربايجان در دوران مشروطيت چنين نقشي را داشتند وليکن از يکسو بحث هاي غلطي که در جنبش سياسي ايران بر سر مسأله فدراليسم به راه افتاده است عملاً فعالين کرد را از بقيه فعالين جنبش سياسي ايران منفرد کرده است و از سوي ديگر تحولات عراق به اين شکاف دامن زده است و اين هردو به ضرر جنبش سياسي ايران و آنيده کشور ما خواهد بود. مثلاً برخي نيروهاي کرد نظير کومله سالها پيش وحدت ناموفقي با يکي از گروه هاي سياسي که در مناطق فارس زبان ايران بود کردند و جدائي بعدي باعث شد که تصور شود حزب کردي داشتن راه موفقيت است. در صورتيکه نيروهاي مناطق فارس زبان هم به کرّات با هم وحدت هاي نا موفق داشته اند و نيروهاي کرد هم به کرّات با هم وحدت هاي ناموفق داشته اند. موضوع علت موفقيت يا عدم موفقيت وحدت در جنبش سياسي ايران و احزاب و جبهه ها و ائتلاف ها موضوع به مراتب بغرنج تري است [http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm] و اساساً هم ربطي به مسائل قومي ندارد. در نتيجه بويژه چنين نتيجه گيري غلط از يک وحدت نا موفق و تأکيد بر ايجاد حزب نه بر مبناي پلاتفرم سياسي بلکه بر مبناي قوميت به ضرر جنبش سياسي ايران چه در کردستان و چه در مناطق ديگر ايران است و باعث عقب افتادن موفقيت جنبش خواهد شد.
موضوع دوم هم که به اين انشقاق دامن زده است موضوع عراق است. در واقع کردستان عراق بخشي از کردستان عثماني بود که بعد از پايان جنگ جهاني اول با تقسيم عثماني بين نيروهاي فاتح بين چند کشور تقسيم شد. بسياري از کشورهاي عرب در منطقه در همان زمان بوجود آمدند وليکن کردستان عثماني در پي تکه تکه شدن کشور مادر آن يعني عثماني، کشور مجزائي نشد. در نتيجه موضوع تقسيم کردستان *عثماني* با طرح هاي استعماري هميشه مربوط بوده است و امروز که براي غرب در عراق بخاطر مقابله با اسلامگرائي در منطقه ايجاد کشور کردستان به موضوعي جدي تبديل شده است، کردهاي ديگر قسمتهاي کردستان عثماني سابق برايشان موضوع کردستان بزرگ دوباره مطرح شده است. اينکه اين طرح ها و اين حرکات در کردستان عثماني سابق يا بخشهائي از آن به چه نتيجه اي برسد هنوز روشن نيست و ليکن از هم اکنون آمريکا کنترل نظامي منطقه کردستان عراق را به دولت منطقه اي کرد داده است و به اولتيماتوم ترکيه به کردستان عراق هم پاسخ داده است. به هر حال درباره تقسيم قومي در عراق قبلاً من نوشته ام [http://www.ghandchi.com/446-IraqPartition.htm] که فدراليسم نيست و توضيح داده ام که به نفع عراق هم نيست، وليکن موضوع عراق به مردم عراق مربوط است و نه به جنبش سياسي ايران.
اما بيائيم و فرض کنيم که عملاً کشور کردستان در عراق شکل بگيرد، در آنصورت آيا اين موضوع تأثيري در ايران براي مردم کردستان خواهد داشت؟ بنظر من بله و در اين جا فقط يک مطلب در اينباره را ميخواهم بحث کنم و آن ضررهائي است که از هم اکنون بخاطر نا آگاهي و برخورد احساسي، هم در جنبش کردستان ايران و هم در جنبش سياسي بقيه نقاط ايران، شاهد آن هستيم، يعني رشد شک و ترديد بين دو بخش مهم جنبش سياسي ايران.
کافي است که به برخي نوشته هاي جنبش سياسي ايران در مناطف غير کرد نشين در اين چند روزه نگاه کنيم که بنظر من بخاطر آنکه آمريکا مسؤليت نظامي منطقه کردستان عراق را به دولت منطقه اي کردستان عراق داده است، روي داده است. نوشته هائي که با توهين به نيروهاي کرد ايران و دامن زدن بيشتر به شک و ترديد درباره اهداف آنها برشته تحرير در آمده است. چه بايد کرد؟
بنظر من اول نيروهاي کرد ايران خوب است بخود هيچ شبهه اي ندهند که متحد آنها در آينده، جنبش سياسي ايران است، و نه دولت کردستان عراق. يک بار در زمان شوروي جنبش آذربايجان ايران اشتباه کرد و فکر کرد جمهوري آذربايجان شوروي متحد آن است و به اين صورت بهترين کادرهايش را بعد از توافق شوروي و ايران هم در قلع و قم دولت ايران در داخل کشور و نيز بعد از فرار در همان آذربايجان شوروي، از دست داد. بنظر من کردهاي ترکيه از همين حالا دارند اشتباه مشابهي را در آنکشور مرتکب ميشوند ولي دوباره من ترجيح ميدهم درباره مسائل ايران بحث کنم. ضمناً کردستان ايران بخشي از کردستان عثماني نبوده است که از زمان جنگ اول جهاني جدا شده باشد، و قرن هاست که بخشي از ايران بوده است، و نه آنکه با تقسيم بندي هاي استعماري اينگونه باشد. حتي آذربايجان شمالي از ايران مدت خيلي کمتري است که جدا شده است. در نتيجه بسيار روشن است که سرنوشت کردستان ايران به مراتب بيشتر از موضوع آذربايجان در گرو بقيه ايران است و چنان اشتباهي که در سال 1324 برخي فعالين آذربايجان کردند را امروز به طريق اولي نبايستي هيچ فعال سياسي کرد به فکرش خطور دهد. از آن اشتباه درس بگيريم.
در نتيجه بنظر من همه کوششها براي طرح بحث فدراليسم بايستي در درون جنبش سياسي ايران با روشن کردن رد فدراليسم قومي و نيز با روشن کردن موضع دفاع از تماميت ارضي ايران بويژه در ميان فعالين غير کرد انجام شود. نگذاريم که توهين بعضي ناسيوناليستهاي افراطي مناطق فارس زبان ايران باعث براه غلط رفتن شود و فراموش کنيم که تنها راه موفقيت جنبش مردم در کردستان در گرو موفقيت مبارزات همه مردم ايران در ايجاد يک رژيم دموکراتيک و سکولار است و نه در عمل کردن در جدائي از بقيه ايران. دنبال ايجاد احزاب و جبهه هاي سياسي براي کل ايران باشيم و نه جبهه ها و احزاب کردي و يا جبهه هاي قومي و به انفراد جنبش مردم کردستان پايان دهيم. اين انفراد به ضرر مردم کرد است.
حتي جنبش کردهاي عراق در اتحاد با بقيه عراق به نتيجه رسيد البته اشتباهات عدم تأکيد برروي سکولاريسم به تفرقه ها دامن زد و بالاخره سابقه ساختار استعماري آنکشور و نيز حمله آمريکا مزيد بر علت شد. به هر حال ايران تاريخ خود را دارد و بويژه در دوران جمهوري اسلامي جنبش کردستان نقش پيشقراوي را در مبارزات مردم ايران براي ايجاد دولتي سکولار داشته است و نگذاريم بخاطر اشتباه در بر خورد به موضوعات قومي به بيراهه برويم. يک جنبش سياسي متحد ايراني است که ميتواند دولت واقعي فدرال را بوجود آورد و نه جنبشي تکه پاره شده که فقط براي استعمار از يکسو، و براي بقاي رژيم اسلامگرا از سوي ديگر، ميتواند نويد شادي باشد، و اميدوارم که نظير آدربايجان در جنبش مشروطه، کردستان در تحول آتي ايران، نقش پيشقراول و متحد کننده را ايفا کند.
سام قندچي
دوستان عزيز در بيش از 25 سال گذشته هم درباره فدراليسم و هم درباره جنبش مردم کردستان به اندازه کافي نوشته ام و نيازي به تکرار همه آن بحث ها نيست. هنوز هم عده اي بحثهاي کهنه شده ملت و مليت را براي بحث موضوعات مورد مناقشه تکرار ميکنند، زمانيکه مفهوم ملت ديگر به مفهومي اتنيک در جهان نتزل يافته است [http://www.ghandchi.com/434-NationStates.htm]. و ديگر آنکه چه کسي فکر کند ايران يک ملت است و چه فکر کند ايران از چندين ملت تشکيل شده است، در هر دو حال ميتواند معتقد باشد که روش درست اداره ايران فدرالي بايستي باشد، و يا بالعکس معتقد باشد که دولت متمرکز راه درست اداره ايران است. همانطور که آمريکا بيش از دو قرن است که فدرالي اداره ميشود با وجود آنکه ايالات آن از نظر قومي اساساً يکسانند. در نتيجه همه اين بحث ها درباره ملت و مليت و اقوام ايران اساساً بحث هاي تاريخي هستند که نه نياز به فدراليسم را اثبات ميکنند و نه عکس آن را، و خود من هم شايد اولين کسي هستم که بحث امتزاج اقوام در شکل گيري دولت ملي در تاريخ ايران را بيش از 25 سال پيش مطرح کردم [http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm]، اما اين مناقشات تکرار بحث هائي هستند که بعضاً هم موضوعات جالبي درباره تاريخ ايران ميباشند که برخي تاريخ نگاران ايراني مطرح ميکنند، وليکن اين بحث هاي تاريخي پاسخگوي موضوع مورد اختلاف سياسي در جنبش ما نبوده و نخواهند بود.
تا آنجا که به فدراليسم مربوط ميشود، نظر من و بسياري ديگر از مروجين اين ايده، فدراليسم اداري مشابه آنچيزي است که در آمريکا مشاهده ميکنيم و ابداً هدف ما تقسيم قومي کشور ايران نبوده و نيست. در نتيجه من بدون هيچ شبهه اي هرگونه تقسيم ايران بر مبناي قوميت را رد ميکنم و در اينباره هم باندازه کافي نوشته ام [http://www.ghandchi.com/463-federalismagain.htm]. آيا کسي در ايران منظورش از فدراليسم تقسيم قومي است؟ بنظر من شايد کمتر از پنج درصد طرفداران فدراليسم چنين ميانديشند وليکن درصد مهمي از طرفدران فدراليسم در ايران شايد از نظر تئوريک اين مطلب را به روشني ندانند وگرنه آنچه در درخواست هاي خود ميگويند فدراليسم اداري است و نه قومي و در جهان هم آنچه فدراليسم است همين فدراليسم اداري است و در يکي دو نقطه هم که فدراليسم قومي طرح شد با تجزيه يا شکست پايان يافت و دولت فدرالي از آن نتيجه نشد.
به همين دليل تجمع چند گروه قومي و اعلام آن به عنوان کنگره ايران فدرال [http://www.iranfederal.org/index.php?index:farsi/index] با منشوري مبهم بنظر من اشتباه بزرگي از سوي نيروهاي سياسي پشتيبان آن طرح در ايران بود، چرا که عملاً فدراليسم قومي از آن برداشت ميشود که 95 درصد آنهائي که طرفداران فدراليسم در ايران هستند با آن مخالفند و در نتيجه نيروهاي اصلي جنبش سياسي ايران در چنين طرحي که براي هدف فدراليسم براي کل ايران بود حضور نداشتند، در صورتيکه اگر واقعاً فدراليسم در ايران قرار است روزي شکل بگيرد، ابداً نخواهد توانست از سوي چند گروه قومي بوجود آيد و چنين ائتلافي فقط به تنش بين اقوام ايراني دامن خواهد زد و اين ائتلاف هم در بُِعد کوچک خود به تنش بين فعالين سياسي ايران دامن زد، و نه آنکه راه حلي براي آينده ايران باشد و عملاً هم اين جريان عقيم ماند و فراموش شد.
من در گذشته توضيح داده ام که بنظر من مردم کردستان در دوران جمهوري اسلامي نقش پيش قراولي را در جنبش سياسي ايران ايفا کردند همانگونه که مردم آذربايجان در دوران مشروطيت چنين نقشي را داشتند وليکن از يکسو بحث هاي غلطي که در جنبش سياسي ايران بر سر مسأله فدراليسم به راه افتاده است عملاً فعالين کرد را از بقيه فعالين جنبش سياسي ايران منفرد کرده است و از سوي ديگر تحولات عراق به اين شکاف دامن زده است و اين هردو به ضرر جنبش سياسي ايران و آنيده کشور ما خواهد بود. مثلاً برخي نيروهاي کرد نظير کومله سالها پيش وحدت ناموفقي با يکي از گروه هاي سياسي که در مناطق فارس زبان ايران بود کردند و جدائي بعدي باعث شد که تصور شود حزب کردي داشتن راه موفقيت است. در صورتيکه نيروهاي مناطق فارس زبان هم به کرّات با هم وحدت هاي نا موفق داشته اند و نيروهاي کرد هم به کرّات با هم وحدت هاي ناموفق داشته اند. موضوع علت موفقيت يا عدم موفقيت وحدت در جنبش سياسي ايران و احزاب و جبهه ها و ائتلاف ها موضوع به مراتب بغرنج تري است [http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm] و اساساً هم ربطي به مسائل قومي ندارد. در نتيجه بويژه چنين نتيجه گيري غلط از يک وحدت نا موفق و تأکيد بر ايجاد حزب نه بر مبناي پلاتفرم سياسي بلکه بر مبناي قوميت به ضرر جنبش سياسي ايران چه در کردستان و چه در مناطق ديگر ايران است و باعث عقب افتادن موفقيت جنبش خواهد شد.
موضوع دوم هم که به اين انشقاق دامن زده است موضوع عراق است. در واقع کردستان عراق بخشي از کردستان عثماني بود که بعد از پايان جنگ جهاني اول با تقسيم عثماني بين نيروهاي فاتح بين چند کشور تقسيم شد. بسياري از کشورهاي عرب در منطقه در همان زمان بوجود آمدند وليکن کردستان عثماني در پي تکه تکه شدن کشور مادر آن يعني عثماني، کشور مجزائي نشد. در نتيجه موضوع تقسيم کردستان *عثماني* با طرح هاي استعماري هميشه مربوط بوده است و امروز که براي غرب در عراق بخاطر مقابله با اسلامگرائي در منطقه ايجاد کشور کردستان به موضوعي جدي تبديل شده است، کردهاي ديگر قسمتهاي کردستان عثماني سابق برايشان موضوع کردستان بزرگ دوباره مطرح شده است. اينکه اين طرح ها و اين حرکات در کردستان عثماني سابق يا بخشهائي از آن به چه نتيجه اي برسد هنوز روشن نيست و ليکن از هم اکنون آمريکا کنترل نظامي منطقه کردستان عراق را به دولت منطقه اي کرد داده است و به اولتيماتوم ترکيه به کردستان عراق هم پاسخ داده است. به هر حال درباره تقسيم قومي در عراق قبلاً من نوشته ام [http://www.ghandchi.com/446-IraqPartition.htm] که فدراليسم نيست و توضيح داده ام که به نفع عراق هم نيست، وليکن موضوع عراق به مردم عراق مربوط است و نه به جنبش سياسي ايران.
اما بيائيم و فرض کنيم که عملاً کشور کردستان در عراق شکل بگيرد، در آنصورت آيا اين موضوع تأثيري در ايران براي مردم کردستان خواهد داشت؟ بنظر من بله و در اين جا فقط يک مطلب در اينباره را ميخواهم بحث کنم و آن ضررهائي است که از هم اکنون بخاطر نا آگاهي و برخورد احساسي، هم در جنبش کردستان ايران و هم در جنبش سياسي بقيه نقاط ايران، شاهد آن هستيم، يعني رشد شک و ترديد بين دو بخش مهم جنبش سياسي ايران.
کافي است که به برخي نوشته هاي جنبش سياسي ايران در مناطف غير کرد نشين در اين چند روزه نگاه کنيم که بنظر من بخاطر آنکه آمريکا مسؤليت نظامي منطقه کردستان عراق را به دولت منطقه اي کردستان عراق داده است، روي داده است. نوشته هائي که با توهين به نيروهاي کرد ايران و دامن زدن بيشتر به شک و ترديد درباره اهداف آنها برشته تحرير در آمده است. چه بايد کرد؟
بنظر من اول نيروهاي کرد ايران خوب است بخود هيچ شبهه اي ندهند که متحد آنها در آينده، جنبش سياسي ايران است، و نه دولت کردستان عراق. يک بار در زمان شوروي جنبش آذربايجان ايران اشتباه کرد و فکر کرد جمهوري آذربايجان شوروي متحد آن است و به اين صورت بهترين کادرهايش را بعد از توافق شوروي و ايران هم در قلع و قم دولت ايران در داخل کشور و نيز بعد از فرار در همان آذربايجان شوروي، از دست داد. بنظر من کردهاي ترکيه از همين حالا دارند اشتباه مشابهي را در آنکشور مرتکب ميشوند ولي دوباره من ترجيح ميدهم درباره مسائل ايران بحث کنم. ضمناً کردستان ايران بخشي از کردستان عثماني نبوده است که از زمان جنگ اول جهاني جدا شده باشد، و قرن هاست که بخشي از ايران بوده است، و نه آنکه با تقسيم بندي هاي استعماري اينگونه باشد. حتي آذربايجان شمالي از ايران مدت خيلي کمتري است که جدا شده است. در نتيجه بسيار روشن است که سرنوشت کردستان ايران به مراتب بيشتر از موضوع آذربايجان در گرو بقيه ايران است و چنان اشتباهي که در سال 1324 برخي فعالين آذربايجان کردند را امروز به طريق اولي نبايستي هيچ فعال سياسي کرد به فکرش خطور دهد. از آن اشتباه درس بگيريم.
در نتيجه بنظر من همه کوششها براي طرح بحث فدراليسم بايستي در درون جنبش سياسي ايران با روشن کردن رد فدراليسم قومي و نيز با روشن کردن موضع دفاع از تماميت ارضي ايران بويژه در ميان فعالين غير کرد انجام شود. نگذاريم که توهين بعضي ناسيوناليستهاي افراطي مناطق فارس زبان ايران باعث براه غلط رفتن شود و فراموش کنيم که تنها راه موفقيت جنبش مردم در کردستان در گرو موفقيت مبارزات همه مردم ايران در ايجاد يک رژيم دموکراتيک و سکولار است و نه در عمل کردن در جدائي از بقيه ايران. دنبال ايجاد احزاب و جبهه هاي سياسي براي کل ايران باشيم و نه جبهه ها و احزاب کردي و يا جبهه هاي قومي و به انفراد جنبش مردم کردستان پايان دهيم. اين انفراد به ضرر مردم کرد است.
حتي جنبش کردهاي عراق در اتحاد با بقيه عراق به نتيجه رسيد البته اشتباهات عدم تأکيد برروي سکولاريسم به تفرقه ها دامن زد و بالاخره سابقه ساختار استعماري آنکشور و نيز حمله آمريکا مزيد بر علت شد. به هر حال ايران تاريخ خود را دارد و بويژه در دوران جمهوري اسلامي جنبش کردستان نقش پيشقراوي را در مبارزات مردم ايران براي ايجاد دولتي سکولار داشته است و نگذاريم بخاطر اشتباه در بر خورد به موضوعات قومي به بيراهه برويم. يک جنبش سياسي متحد ايراني است که ميتواند دولت واقعي فدرال را بوجود آورد و نه جنبشي تکه پاره شده که فقط براي استعمار از يکسو، و براي بقاي رژيم اسلامگرا از سوي ديگر، ميتواند نويد شادي باشد، و اميدوارم که نظير آدربايجان در جنبش مشروطه، کردستان در تحول آتي ايران، نقش پيشقراول و متحد کننده را ايفا کند.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
13 خرداد 1386
June 3, 2007
بعدالتحرير: خواننده اي بنام "بهمن آزادگر" ياداشت زير را در تاريخ سوم ماه مه 2007 در ارتباط با مقاله بالاي من به سايت ايران گلوبال فرستاده است: "ستم فدراليسم در سطح جهادني هم به عنوان پادزهر ديکتاتوري و هم براي حل مسايل و مشکلات کشورهايي که ساکنين ان از يک تبار نبودند دست اورد هاي زيادي داشته است و اساسا بي توجهي به ان يک نوع جهالت ميباشد. شکلهاي موفق و متفاوتي از ان ( چه اداري وچه قومي) در دنياي امروزي قابل رويت است. بعضي از هم ميهنان فدراليسم "قومي"را رد ميکنند بدون انکه دليلي ارايه کنند و تنها با يکسري بد و بيراه، اين شکل از فدراليسم را به عقب ماندگي محکوم ميکنند شما هم در مقاله تان مينويسيد که " و در جهان هم آنچه فدراليسم است همين فدراليسم اداري است و در يکي دو نقطه هم که فدراليس قومي طرح شد زدود با تجزيه يا شکست پايان يافت و دولت فدرالي از آن نتيجه نشد." براي اينکه ببينيم اين ادعا تا چه حد واقعي است سراغ يکي از کشورهاي همسايه المان (سويس) ميرويم. اين کشور بطورعمده ازسه ملليت(بقول شما قوم) الماني،فرانسوي و ايتاليايي تشکيل شده و تقسيم بندي و اداره کشور هم بر مبناي فدراليسم قومي است و بجاي يک زبان سه زبان رسمي دارد و اساسا يک زبان سراسري هم ندارد وهيچ کس هم اجبار ندارد که زبان ديگري را ياد بگيرد ولي با همه اين اکثر جوانان هر سه زبان را بلد هستند و تا انجاييکه من اطلاع دارم فقط رييس جمهور است که بايد بهر سه زبان مسلط باشد. اين کشور نتنها تجزيه نشد بلکه تماميت ارضي اش محکمتر از همسايه هاش است اين کشور نتنها عقب نماند بلکه يک سرو گردن از بقيه جلو هست کار برد دمکراسي مستقيم نسبت به بقيه نمونه است. اينکه براي جامعه مان کدام شکل فدراليسم مناسب است احتياج به بررسي کارشناسانه مثبت ومنفي از تجارب ملي وجهاني و تحليل مشخص از جامعه مان است." عبارات زير را من در تاريخ ششم ماه مه 2007 در پاسخ به اين خواننده عزيز در ايران گلوبال درج کردم:خيلي ممنون از ياداشت شما. از نظر من سيستم کانتوني يا اتحاد جماهير شوروي، فدراليسم قومي نيست. آنها مانند اتحاد جمهوري هاي مستقل است که در دوراني برخي از روشنفکران اروپا معتقد بودند مدل اتحاد اروپا خواهد شد. به آن معني فدراسيون اروپا آنرا ميناميدند. معني خاص فدراليسم اساساً فدراليسم اداري است. حالا آنگونه اتحاد جماهير که به زور بود، يعني نمونه شوروي از بين رفت. اتحاد مشابه سوئيس داوطلبانه است و دوام آورده است. از نظر من ما هيچگاه جمهوريهاي مستقل نداشته ايم که بخواهيم دنبال اتحاد آنها باشيم. در واقع برخي پان ايرانيستها دنبال چنين اتحاد ايران بزرگ شامل تاجيکستان، جمهوري آذزبايجان، ازبکستان، ترکمنستان و غيره بوده اند. من همانطور که متذکر شدم اين ها را اتحاد جماهير مينامم و نه فدراليسم. به هر حال هدف بازي با لغت نيست. من با چنين مدلي براي آينده ايران مخالفم و فکر ميکنم فقط باعث تکه پاره شدن ايران و سود نيروهاي استعمار خواهد شد ولي فدراليسم اداري قابل دستيابي است. بنظر من همانطور که گفتم بحث هاي تقسيم قومي فقط به ضرر مردم کردستان تا به حال تمام شده است و بس و به هدف تکوين فدراليسم در ايران هم لطمه زده و آنرا با برچسب تجزيه طلبي داده چرا که ايجاد اتحاد جماهير با تاجيکستان و آذربايجان شمالي را کسي جدي نميگيرد و فقط انرا کوششي براي جداکردن خوزستان و کردستان و بلوچستان ميبينند. اشتباه فعالين فرقه دموکرات آذربايجان در سال 1324 را تکرار نکنيم. ما در ايران شرايط جمهوري هائي را که ميخواهند متحد شوند را نداريم ولي همسايگاني داريم که در حافظه نزديک تاريخي خواستند خوزستان را از ايران جدا کنند. با شعارها و طرح هاي غلط به ناسيوناليسم افراطي فارس دامن نزنيم.موفق باشيد، سام قندچي
بعدالتحرير:
خواننده اي بنام "بهمن آزادگر" ياداشت زير را در تاريخ سوم ماه مه 2007 در ارتباط با مقاله بالاي من به سايت ايران گلوبال فرستاده است:
"ستم فدراليسم در سطح جهادني هم به عنوان پادزهر ديکتاتوري و هم براي حل مسايل و مشکلات کشورهايي که ساکنين ان از يک تبار نبودند دست اورد هاي زيادي داشته است و اساسا بي توجهي به ان يک نوع جهالت ميباشد. شکلهاي موفق و متفاوتي از ان ( چه اداري وچه قومي) در دنياي امروزي قابل رويت است. بعضي از هم ميهنان فدراليسم "قومي"را رد ميکنند بدون انکه دليلي ارايه کنند و تنها با يکسري بد و بيراه، اين شکل از فدراليسم را به عقب ماندگي محکوم ميکنند شما هم در مقاله تان مينويسيد که " و در جهان هم آنچه فدراليسم است همين فدراليسم اداري است و در يکي دو نقطه هم که فدراليس قومي طرح شد زدود با تجزيه يا شکست پايان يافت و دولت فدرالي از آن نتيجه نشد." براي اينکه ببينيم اين ادعا تا چه حد واقعي است سراغ يکي از کشورهاي همسايه المان (سويس) ميرويم. اين کشور بطورعمده ازسه ملليت(بقول شما قوم) الماني،فرانسوي و ايتاليايي تشکيل شده و تقسيم بندي و اداره کشور هم بر مبناي فدراليسم قومي است و بجاي يک زبان سه زبان رسمي دارد و اساسا يک زبان سراسري هم ندارد وهيچ کس هم اجبار ندارد که زبان ديگري را ياد بگيرد ولي با همه اين اکثر جوانان هر سه زبان را بلد هستند و تا انجاييکه من اطلاع دارم فقط رييس جمهور است که بايد بهر سه زبان مسلط باشد. اين کشور نتنها تجزيه نشد بلکه تماميت ارضي اش محکمتر از همسايه هاش است اين کشور نتنها عقب نماند بلکه يک سرو گردن از بقيه جلو هست کار برد دمکراسي مستقيم نسبت به بقيه نمونه است. اينکه براي جامعه مان کدام شکل فدراليسم
مناسب است احتياج به بررسي کارشناسانه مثبت ومنفي از تجارب ملي وجهاني و تحليل مشخص از جامعه مان است."
عبارات زير را من در تاريخ ششم ماه مه 2007 در پاسخ به اين خواننده عزيز در ايران گلوبال درج کردم:خيلي ممنون از ياداشت شما. از نظر من سيستم کانتوني يا اتحاد جماهير شوروي، فدراليسم قومي نيست. آنها مانند اتحاد جمهوري هاي مستقل است که در دوراني برخي از روشنفکران اروپا معتقد بودند مدل اتحاد اروپا خواهد شد. به آن معني فدراسيون اروپا آنرا ميناميدند. معني خاص فدراليسم اساساً فدراليسم اداري است. حالا آنگونه اتحاد جماهير که به زور بود، يعني نمونه شوروي از بين رفت. اتحاد مشابه سوئيس داوطلبانه است و دوام آورده . نمونه هائي نظير بلژيک هم تعديل سيستم سلطنتي پس از انقلاب کبير فرانسه است. همانطور که به تفصيل نوشته ام تحول جامعه صنعتي به دو شکل اصلي انقلاب فرانسه و انقلاب آمريکا بوده است و کشورهاي ديگر حتي انگلستان نمونه هاي تعديل سلطنت و يا بهتر است بگويم تعديل فئوداليسم اروپا هستند که چه در بحث هاي مربوط به جمهوري و سلطنت و چه بحث هاي مربوط به فدراليسم گمراه کننده هستند. اينها راهي بود که اين سيستم هاي فئودالي-سلطنتي انتخاب کردند تا نظير فرانسه سقوط نکنند. يا تدريس زبان فرانسوي در کبک کانادا هم به معني فدراليسم قومي نيست. در يک کشور متمرکز يا فدرال ميتوان زبان اول يا دوم را در هر ايالت توسط دولت ايالتي تعيين کرد و اين به معني فدراليسم قومي نيست. از نظر من ما هيچگاه جمهوريهاي مستقل نداشته ايم که بخواهيم دنبال اتحاد آنها باشيم. در واقع برخي پان ايرانيستها دنبال چنين اتحاد ايران بزرگ شامل تاجيکستان، جمهوري آذزبايجان، ازبکستان، ترکمنستان و غيره بوده اند. من همانطور که متذکر شدم اين ها را اتحاد جماهير مينامم و نه فدراليسم. به هر حال هدف بازي با لغت نيست. من با چنين مدلي براي آينده ايران مخالفم و فکر ميکنم فقط باعث تکه پاره شدن ايران و سود نيروهاي استعمار خواهد شد ولي فدراليسم اداري قابل دستيابي است. بنظر من همانطور که گفتم بحث هاي تقسيم قومي فقط به ضرر مردم کردستان تا به حال تمام شده است و بس و به هدف تکوين فدراليسم در ايران هم لطمه زده و آنرا با برچسب تجزيه طلبي داده چرا که ايجاد اتحاد جماهير با تاجيکستان و آذربايجان شمالي را کسي جدي نميگيرد و فقط انرا کوششي براي جداکردن خوزستان و کردستان و بلوچستان ميبينند. اشتباه فعالين فرقه دموکرات آذربايجان در سال 1324 را تکرار نکنيم. ما در ايران شرايط جمهوري هائي را که ميخواهند متحد شوند را نداريم ولي همسايگاني داريم که در حافظه نزديک تاريخي خواستند خوزستان را از ايران جدا کنند. با شعارها و طرح هاي غلط به ناسيوناليسم افراطي فارس دامن نزنيم.
خواننده اي بنام "بهمن آزادگر" ياداشت زير را در تاريخ سوم ماه مه 2007 در ارتباط با مقاله بالاي من به سايت ايران گلوبال فرستاده است:
"ستم فدراليسم در سطح جهادني هم به عنوان پادزهر ديکتاتوري و هم براي حل مسايل و مشکلات کشورهايي که ساکنين ان از يک تبار نبودند دست اورد هاي زيادي داشته است و اساسا بي توجهي به ان يک نوع جهالت ميباشد. شکلهاي موفق و متفاوتي از ان ( چه اداري وچه قومي) در دنياي امروزي قابل رويت است. بعضي از هم ميهنان فدراليسم "قومي"را رد ميکنند بدون انکه دليلي ارايه کنند و تنها با يکسري بد و بيراه، اين شکل از فدراليسم را به عقب ماندگي محکوم ميکنند شما هم در مقاله تان مينويسيد که " و در جهان هم آنچه فدراليسم است همين فدراليسم اداري است و در يکي دو نقطه هم که فدراليس قومي طرح شد زدود با تجزيه يا شکست پايان يافت و دولت فدرالي از آن نتيجه نشد." براي اينکه ببينيم اين ادعا تا چه حد واقعي است سراغ يکي از کشورهاي همسايه المان (سويس) ميرويم. اين کشور بطورعمده ازسه ملليت(بقول شما قوم) الماني،فرانسوي و ايتاليايي تشکيل شده و تقسيم بندي و اداره کشور هم بر مبناي فدراليسم قومي است و بجاي يک زبان سه زبان رسمي دارد و اساسا يک زبان سراسري هم ندارد وهيچ کس هم اجبار ندارد که زبان ديگري را ياد بگيرد ولي با همه اين اکثر جوانان هر سه زبان را بلد هستند و تا انجاييکه من اطلاع دارم فقط رييس جمهور است که بايد بهر سه زبان مسلط باشد. اين کشور نتنها تجزيه نشد بلکه تماميت ارضي اش محکمتر از همسايه هاش است اين کشور نتنها عقب نماند بلکه يک سرو گردن از بقيه جلو هست کار برد دمکراسي مستقيم نسبت به بقيه نمونه است. اينکه براي جامعه مان کدام شکل فدراليسم
مناسب است احتياج به بررسي کارشناسانه مثبت ومنفي از تجارب ملي وجهاني و تحليل مشخص از جامعه مان است."
عبارات زير را من در تاريخ ششم ماه مه 2007 در پاسخ به اين خواننده عزيز در ايران گلوبال درج کردم:خيلي ممنون از ياداشت شما. از نظر من سيستم کانتوني يا اتحاد جماهير شوروي، فدراليسم قومي نيست. آنها مانند اتحاد جمهوري هاي مستقل است که در دوراني برخي از روشنفکران اروپا معتقد بودند مدل اتحاد اروپا خواهد شد. به آن معني فدراسيون اروپا آنرا ميناميدند. معني خاص فدراليسم اساساً فدراليسم اداري است. حالا آنگونه اتحاد جماهير که به زور بود، يعني نمونه شوروي از بين رفت. اتحاد مشابه سوئيس داوطلبانه است و دوام آورده . نمونه هائي نظير بلژيک هم تعديل سيستم سلطنتي پس از انقلاب کبير فرانسه است. همانطور که به تفصيل نوشته ام تحول جامعه صنعتي به دو شکل اصلي انقلاب فرانسه و انقلاب آمريکا بوده است و کشورهاي ديگر حتي انگلستان نمونه هاي تعديل سلطنت و يا بهتر است بگويم تعديل فئوداليسم اروپا هستند که چه در بحث هاي مربوط به جمهوري و سلطنت و چه بحث هاي مربوط به فدراليسم گمراه کننده هستند. اينها راهي بود که اين سيستم هاي فئودالي-سلطنتي انتخاب کردند تا نظير فرانسه سقوط نکنند. يا تدريس زبان فرانسوي در کبک کانادا هم به معني فدراليسم قومي نيست. در يک کشور متمرکز يا فدرال ميتوان زبان اول يا دوم را در هر ايالت توسط دولت ايالتي تعيين کرد و اين به معني فدراليسم قومي نيست. از نظر من ما هيچگاه جمهوريهاي مستقل نداشته ايم که بخواهيم دنبال اتحاد آنها باشيم. در واقع برخي پان ايرانيستها دنبال چنين اتحاد ايران بزرگ شامل تاجيکستان، جمهوري آذزبايجان، ازبکستان، ترکمنستان و غيره بوده اند. من همانطور که متذکر شدم اين ها را اتحاد جماهير مينامم و نه فدراليسم. به هر حال هدف بازي با لغت نيست. من با چنين مدلي براي آينده ايران مخالفم و فکر ميکنم فقط باعث تکه پاره شدن ايران و سود نيروهاي استعمار خواهد شد ولي فدراليسم اداري قابل دستيابي است. بنظر من همانطور که گفتم بحث هاي تقسيم قومي فقط به ضرر مردم کردستان تا به حال تمام شده است و بس و به هدف تکوين فدراليسم در ايران هم لطمه زده و آنرا با برچسب تجزيه طلبي داده چرا که ايجاد اتحاد جماهير با تاجيکستان و آذربايجان شمالي را کسي جدي نميگيرد و فقط انرا کوششي براي جداکردن خوزستان و کردستان و بلوچستان ميبينند. اشتباه فعالين فرقه دموکرات آذربايجان در سال 1324 را تکرار نکنيم. ما در ايران شرايط جمهوري هائي را که ميخواهند متحد شوند را نداريم ولي همسايگاني داريم که در حافظه نزديک تاريخي خواستند خوزستان را از ايران جدا کنند. با شعارها و طرح هاي غلط به ناسيوناليسم افراطي فارس دامن نزنيم.
مطلب مرتبط به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartitionEng.htm
مطالب مرتبط
http://www.ghandchi.com/index-Page16.html
---------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com/
فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html