نکاتي درمورد بحث هاي من درباره فدراليسم
سام قندچي
من نميخواهم وقتم با پلميک تلف شود که ثابت کنم نظري که ارائه کرده ام يا نظر مخالفين دليل بر اين است که من يا آنها بر "پروسهء تاریخی و تجربی" اين بحث "تسلط" داريم يا نه. اين را خوانندگان تشخيص ميدهند. چيزي که ياد گرفته ام اين است که برعکس تصور بسياري از فعالين جنبش سياسي ايران در گذشته، خوانندگان خيلي با هوش تر، و با دانش تر از کساني که وقت خود را با پلميک ميگذرانند، هستند، و بجاي آنکه آنها نگران خوانندگان باشند که منحرف نشوند، بهتر است اگر *خود* نظري دارند، ارائه کنند، واگر کرده اند و کسي توجهي نکرده، بدانند که با پلميک و تکرار اسم مخالفينشان نميتوانند مردم را وادار به شنيدن کنند، اکثر اوقات در واقع خوانندگان خوب از بحث ها آگاهند و تصميم گرفته اند و اين نويسندگان هستند که فکر ميکنند خوانندگان حرفشان را نميدانند و به اين علت منحرفند. به هر حال نظراتمان را ارائه کنيم و بگذاريم خوانندگان تصميم بگيرند. متأسفانه در جنبش ما هزاران صفحه پلميک وجود دارد و خيلي کم مطلبي که ارزش خواندن داشته باشد. من هر بار چيزي پلميکي نوشتم از اينکه وقتم را تلف کردم پشيمانم و همين حالا شک دارم اين را بنويسم و منتشر کنم يا نه.
النبه هرفرد و نشريه اي خود ميداند که وقت خود را چگونه صرف کند. اگر زمانهائي زندگي به من فرصت داده، در برخي فوروم هاي بحث شرکت کرده ام و لي مجله با فوروم فرق دارد. در واقع نامه خوانندگان در مجلات و فوروم هاي بحث به همين خاطر وجود دارد. لازم است بگويم کسي که نظراتي را درباره فرد معيني ابراز ميکند، انتظار از نوشته او بيش از يک حرف همين جوري در يک فوروم و يا نامه خوانندگان است، و بهتر است که دقيقاً نظرات فردي که درباره وي مينويسد را خوانده باشد، حال چه درباره ارسطو بنويسد چه درباره حسين آقا.
اما من نميتوانم تصميم بگيرم که هرکسي چگونه بنويسد و اين نوشته هاي ما هم هرچه هست، بالاخره خوانندگان تصميم ميگيرند و من مسؤل آنچيزي هستم که در نوشته هايم هست و نه آنچه هر کسي به من نسبت دهد، وگرنه وقت خود را بايستي صبح تا شب به پاسخ پلميک صرف کنم و ترجيح ميدهم که نکنم.
اما اختلاف نظرات که اصل مسأله همان است حتي وقتي دو موضع متضاد در دولتهائي نظير آمريکا ميبينيم بخاطر بي دانشي نيست، بلکه *اختلاف نظر* است که دلائلش عميق تر است و جامعه ما نيز اين حقيقت را بايد بپذيرد و سعي نکند بر ديگران تحميل کند که همه يکسان بيانديشند. هرکسي نظرش را ارائه کند و اجازه دهد مردم قضاوت کنند. مثلاً اگر فردا يک حزب نئوکان به رهبري رضا پهلوي بعنوان وارث تاج و تخت ايران بوجود آيد، چنان حزبي با يک حزب آينده نگر با پلاتفرمي که من در نظر دارم [http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm] متفاوت خواهد بود. اين امر هم چيز بدي نيست. اتفاقاً بنظر من يک حزب راست گراي مدرن در ايران جايش خالي است. اختلاف احزاب بيان واقعيت جامعه است و احزاب هم ميتوانند همکاري و رقابت کنند و نيازي به توهين به يکديگر نيست و اتفاقاً احترام به نظرات و قابليت هاي يکديگر ما را موفق به *همکاري* ميکند و نه يکي شدن که با وجود چنين اختلافاتي تصورش هم بي معني است. مطمئن هستم که سلطنت طلباني نظير آقاي هرمز حکمت درباره مطالبي که نظر ميدهند بسيار با دانش و صاحب نظرند هرچند نظرشان با من ميتواند 180 درجه متضاد باشد و من به ايشان نهايت احترام را ميگذارم و فکر ميکنم يکي از با دانش ترين کساني است که ميشناسم و درباره چيزهائي که صاحب نظرند نظر ميدهند و خيلي هم عميق.
من از خوانندگان عزيزي که سالها به خود زحمت داده و نوشته هاي من درباره فدراليسم را دقيقاً خوانده اند عذر ميخواهم که دوباره خود را تکرار ميکنم. آنچه نوشته ام اگر سودي داشته تا به حال بکار رفته است و اگر نداشته اميدوارم ديگران که بهتر از من بتوانند به اين معضل کمک کنند، راگشا باشند.
تا آنجا که به تحقيقات درباره مسأله اقوام ايراني و شکل گَيري دولت مرکزي است، خوانندگان ميتوانند کتاب من درباره کردستان و شکل گيري دولت مرکزي در ايران را مطالعه کنند:
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
جالب است که نظر من در بازنگري تاريخ ايران در آن کتاب که در سال 1981 يعني 25 سال پيش نوشته ام موضوع نحوه *امتزاج قومي* در شکل گيري *دولت* مرکزي در ايران است که آنزمان طرح کردم، و امروزه اين بحث از سوي بسياري از مخالفين فدراليسم مطرح ميشود، هرچند آنها از اين بحث نتيجه متضاد با من را ميگيرند، ولي اهميت اين بحث من را نشان ميدهد که ايران به اين سادگي قابل انشقاق نيست که مخالفين فدراليسم آنقدر از آن ميترسند.
جائي ديدم ادعا شده بود که من "خواهان تجزیهء مجموعهء کُل سرزمین یکپارچه ایران و تقسیم ملّتِ واحدِ آن به 6 ملّت" شده ام و بعد هم از "پراکنده گوئي" اظهار ناراحتي کرده اند. کسي ميتواند يک نوشته از من نشان دهد که من تقسيم ايران به 6 ملت را نوشته باشم. آيا اين کار نويسنده "پراکنده گوئي" نيست که به ديگران توهين ميکند؟
مگر دست من است که ايران را به چند ملت تقسيم کنم يا آنرا ملت واحد بنامم. من درباره اينکه حکومت قومي و تقسيم قومي به معناي فدراليسم نيست بارها توضيح داده ام و کساني که به اصل بحث من علاقه دارند ميتوانند به خود زحمت داده و آن نوشته ها را بخوانند بجاي آنکه حرف توي دهان من بگذارند:
http://www.ghandchi.com/429-FederalismNotEthnic.htm
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartition.htm
http://www.ghandchi.com/453-IranKurd.htm
درباره مقوله قوم و مليت در عصر فراصنعتي و گلوباليسم هم باندازه کافي توضيح داده ام و اصلاً بحث من اين نبوده که نواحي مرزي تجزيه طلب ميشوند بلکه گفتم امکان براي اينکه آنچه جدائي افغانستان از ايران بود امروزه بيشتر است نه اينکه اين به نفع هيچ منطقه ايران باشد، که نوشته ام که *نيست*. لطفاً مقاله من در اين زمينه را دقيق بخوانيد چون بحث خيلي دقيقي درباره تأثير گلوباليسم بر روي موضوع فدراليسم است که اکثراً درست درک نميشود:
http://www.ghandchi.com/310-GlobalFed.htm
وحتي از نظر تئوريک درباره پلوراليسم و آنالوژي آن با فدراليسم در نوشته هاي ويليام جيمز و ديگران نوشته ام و پيشينه بحث پلوراليسم در تاريخ فلسفه غرب را نيز مفصلاً از نظر خودم بحث کرده ام و نيازي ندارم در هر بحثي درباره 21 آذر همه فيلسوفان غرب و نظرات آنها را دوباره برشمارم. آنچه در زمينه صاحب نظران غرب من حرف تازه اي داشته ام که بزنم را در گذشته نوشته ام و بيشتر از آنهم در کتاب هاي درسي هست:
http://www.ghandchi.com/447-RussellPluralism.htm
http://www.ghandchi.com/301-Pluralism.htm
اما چرا اين بحث ها دوباره بشکل ديگري با نسبت دادن نظراتي که من هيچگاه نگفته ام بيان ميشوند، به اين خاطر که مخالفين فدراليسم هنوز دربند سيستم فکري 21 آذر [http://www.ghandchi.com/388-Lesson21Azar.htm] هستند و متأسفانه خودشان تاريخ آن رويداد را هنوز نميتوانند درک کنند و بجاي تحقيقات علمي طبق معمول دسيسه خارجي همه چيز را ميبينند. البته من نقش دسيسه هاي خارجي دولت استالين را رد نميکنم ولي آن همه بحث نيست. و باندازه کافي تحقيقات براي کساني که بخواهند تحقيقات مطالعه کنند درباره آن دوران هست و من نيازي به تکرار آنها ندارم. فقط بحث مشروطيت من که متفاوت بوده را نوشته ام وگرنه تحقيقات در کتاب دموکراسي ناقص که در ايران منتشر شده بسيار غني است و سندهاي تازه درباره شوروي در آنزمان هم توسط چند محقق مشهور ايران بتازگي نگاشته شده و من نيازي ندارم که تکرار کنم:
http://www.ghandchi.com/443-mashrootiat.htm
ديگر آنکه تا آنجا هم که به احساسات ناسيوناليستي ايرانيان و مسأله کردستان و فدراليسم مربوط است، من قبلاً توضيح داده ام و مطمئناً اين خود موضوع بسيار حساسي است:
http://www.ghandchi.com/342-KurdFed.htm
اما بحث ملت و مليت و قوم که بحث کاذبي است را که بصورت پلميک از سوي اين افراد ارائه ميشود و اصل حرفشان است و تحقيقات و بحث تئوريک جهاني نيست و فقط نوعي توجيه تعصب از سوي اين هاست مجبورم بالاخره درباره اش بنويسم هرچند هيچ اهميت تئوريک ندارد و اصل بحث تئوريک امروز متفاوت است که در گذشته مفصلاً بحث کرده ام که مکانيزم قوميت و دولت ملي در عصر ما از اساس با جامعه صنعتي تفاوت دارد و موضوع ملت به موضوعي اتنيک تنزل پيدا کرده است ولي به هر حال اين در بحث فدراليسم همانطور که توضيح دادم تغييري نميدهد:
http://www.ghandchi.com/434-NationStates.htm
بحث اين ها به اين صورت است که گوئي در ايران فقط يک ملت وجود دارد و به همين علت هم بايستي دولت متمرکز داشت و نه فدرال. اولاً اگر اين دليل ميشد، پس آمريکا هم که ترکيب قومي اش کمرنگ تر است بايستي فدرال نباشد. ولي اصل بحث غلط است. ترکيب قومي دولت و درجه امتزاج اقوام در دولت با ترکيب قومي کشور ودرجه امتزاج اقوام در جامعه فرق دارد. مثلاً در آمريکا چيني نسب ها نسبت به آلماني الاصل ها کمتر با مليت هاي ديگر امتزاج کرده اند. ايراني ها هم چيزي در آن وسط. ولي اين ربطي به ترکيب قومي در دولت ندارد. ربطي هم به اين که يک قومي بخواهد دولت مستقل داشته باشد، ندارد، اقلاً مستقيماً ربطي ندارد. نميشود به ايراني ها گفت در آمريکا به زبان خود حرف نزنند از ترس آنکه مبادا خواهان دولت مستقل بشوند. در ايران هم اگر صدها قوم مختلف باشند و تعدادي از آنها هم بزرگتر باشند و مليت يا ملت ناميده شوند ربطي به تقسيم قومي کشور و دولت آن ندارد. اينکه بگوئيم ايران يک ملت است، مثل فاشيستهائي است که امتزاج قومي در کشور را ميخواستند تحميل کنند تازه باز هم چنين ادعائي فدراليسم را رد نميکند.
ما ميتوانيم بگوئيم که مليت ها و حتي ملت هاي مختلف در ايران هستند ولي خواهان دولت واحد و مرکزي باشيم همانطور که مشروطيت چنين کرد و مسأله نيست. به عکس ميتوانيم بگوئيم در ايران فقط يک ملت وجود دارد و بازهم خواهان دولت فدرال باشيم.
دولت فدرال يعني استانها فرماندار و نمايندگان مجلس مقننه استاني و مقامات قضائي استاني را خود انتخاب ميکنند، به همين سادگي. آيا اين به معني تعدد و سيستمهاي موازي است که مثلاً آلمان نسبت به فرانسه بيشتر دارد؟ بله همين طور است. آيا اينکه آلمان دارد بعضي اين ها را حذف ميکند و ظاهراً تحت لواي نيازهاي گلوباليسم ميکند حقيقت دارد؟ بله چنين است. ولي من فکر ميکنم آلمان اشتباه ميکند ولي من فعال سياسي آلمان نيستم که در آن مورد بنويسم. بنظر من درست است که سيستهاي موازي فدراليسم دست و پاگير هستند ولي تضمين کننده کنترل و توازن هم هستند و درنتيجه تضمين بيشتر براي دموکراسي. همه اين بحث ها در آمريکا هم هست و برخي مثل خانم مرکل فکر ميکنند بسياري از ساختارهاي قدرال بايستي از بين برود چون براي اقتصاد گلوبال دست و پا گيرند و برخي ديگر هم فکر ميکنند به عکس اينکه يک شهر يا يک ايالت مثل کاليفرنيا ميتواند شهر يا ايالت خواهر در نقطه ديگر جهان انتخاب کند و با آن روابط نزديک تجاري ايجاد کند خيلي هم خوبي فدراليسم است و باعث رشد گلوباليسم ميشود. اين ها را ميگويند اختلاف نظر. نه ما بي دانش هستيم و نه مخالفين ما. ما اختلاف نظر داريم.
خلاصه اصل بحث اين است که چه ايران چند قوم و مليت و ملت باشد و چه نباشد اصلاً ربطي به انتخاب مدل فدرال براي اداره کشور ندارد. فدراليسم تقسيم قومي نيست و شيوه اداره مملکت است.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
30 آذر 1385
December 21, 2006
متن مقالهاي مرتبط به اين مقاله ولي به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartitionEng.htm
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
سام قندچي
من نميخواهم وقتم با پلميک تلف شود که ثابت کنم نظري که ارائه کرده ام يا نظر مخالفين دليل بر اين است که من يا آنها بر "پروسهء تاریخی و تجربی" اين بحث "تسلط" داريم يا نه. اين را خوانندگان تشخيص ميدهند. چيزي که ياد گرفته ام اين است که برعکس تصور بسياري از فعالين جنبش سياسي ايران در گذشته، خوانندگان خيلي با هوش تر، و با دانش تر از کساني که وقت خود را با پلميک ميگذرانند، هستند، و بجاي آنکه آنها نگران خوانندگان باشند که منحرف نشوند، بهتر است اگر *خود* نظري دارند، ارائه کنند، واگر کرده اند و کسي توجهي نکرده، بدانند که با پلميک و تکرار اسم مخالفينشان نميتوانند مردم را وادار به شنيدن کنند، اکثر اوقات در واقع خوانندگان خوب از بحث ها آگاهند و تصميم گرفته اند و اين نويسندگان هستند که فکر ميکنند خوانندگان حرفشان را نميدانند و به اين علت منحرفند. به هر حال نظراتمان را ارائه کنيم و بگذاريم خوانندگان تصميم بگيرند. متأسفانه در جنبش ما هزاران صفحه پلميک وجود دارد و خيلي کم مطلبي که ارزش خواندن داشته باشد. من هر بار چيزي پلميکي نوشتم از اينکه وقتم را تلف کردم پشيمانم و همين حالا شک دارم اين را بنويسم و منتشر کنم يا نه.
النبه هرفرد و نشريه اي خود ميداند که وقت خود را چگونه صرف کند. اگر زمانهائي زندگي به من فرصت داده، در برخي فوروم هاي بحث شرکت کرده ام و لي مجله با فوروم فرق دارد. در واقع نامه خوانندگان در مجلات و فوروم هاي بحث به همين خاطر وجود دارد. لازم است بگويم کسي که نظراتي را درباره فرد معيني ابراز ميکند، انتظار از نوشته او بيش از يک حرف همين جوري در يک فوروم و يا نامه خوانندگان است، و بهتر است که دقيقاً نظرات فردي که درباره وي مينويسد را خوانده باشد، حال چه درباره ارسطو بنويسد چه درباره حسين آقا.
اما من نميتوانم تصميم بگيرم که هرکسي چگونه بنويسد و اين نوشته هاي ما هم هرچه هست، بالاخره خوانندگان تصميم ميگيرند و من مسؤل آنچيزي هستم که در نوشته هايم هست و نه آنچه هر کسي به من نسبت دهد، وگرنه وقت خود را بايستي صبح تا شب به پاسخ پلميک صرف کنم و ترجيح ميدهم که نکنم.
اما اختلاف نظرات که اصل مسأله همان است حتي وقتي دو موضع متضاد در دولتهائي نظير آمريکا ميبينيم بخاطر بي دانشي نيست، بلکه *اختلاف نظر* است که دلائلش عميق تر است و جامعه ما نيز اين حقيقت را بايد بپذيرد و سعي نکند بر ديگران تحميل کند که همه يکسان بيانديشند. هرکسي نظرش را ارائه کند و اجازه دهد مردم قضاوت کنند. مثلاً اگر فردا يک حزب نئوکان به رهبري رضا پهلوي بعنوان وارث تاج و تخت ايران بوجود آيد، چنان حزبي با يک حزب آينده نگر با پلاتفرمي که من در نظر دارم [http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm] متفاوت خواهد بود. اين امر هم چيز بدي نيست. اتفاقاً بنظر من يک حزب راست گراي مدرن در ايران جايش خالي است. اختلاف احزاب بيان واقعيت جامعه است و احزاب هم ميتوانند همکاري و رقابت کنند و نيازي به توهين به يکديگر نيست و اتفاقاً احترام به نظرات و قابليت هاي يکديگر ما را موفق به *همکاري* ميکند و نه يکي شدن که با وجود چنين اختلافاتي تصورش هم بي معني است. مطمئن هستم که سلطنت طلباني نظير آقاي هرمز حکمت درباره مطالبي که نظر ميدهند بسيار با دانش و صاحب نظرند هرچند نظرشان با من ميتواند 180 درجه متضاد باشد و من به ايشان نهايت احترام را ميگذارم و فکر ميکنم يکي از با دانش ترين کساني است که ميشناسم و درباره چيزهائي که صاحب نظرند نظر ميدهند و خيلي هم عميق.
من از خوانندگان عزيزي که سالها به خود زحمت داده و نوشته هاي من درباره فدراليسم را دقيقاً خوانده اند عذر ميخواهم که دوباره خود را تکرار ميکنم. آنچه نوشته ام اگر سودي داشته تا به حال بکار رفته است و اگر نداشته اميدوارم ديگران که بهتر از من بتوانند به اين معضل کمک کنند، راگشا باشند.
تا آنجا که به تحقيقات درباره مسأله اقوام ايراني و شکل گَيري دولت مرکزي است، خوانندگان ميتوانند کتاب من درباره کردستان و شکل گيري دولت مرکزي در ايران را مطالعه کنند:
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm
جالب است که نظر من در بازنگري تاريخ ايران در آن کتاب که در سال 1981 يعني 25 سال پيش نوشته ام موضوع نحوه *امتزاج قومي* در شکل گيري *دولت* مرکزي در ايران است که آنزمان طرح کردم، و امروزه اين بحث از سوي بسياري از مخالفين فدراليسم مطرح ميشود، هرچند آنها از اين بحث نتيجه متضاد با من را ميگيرند، ولي اهميت اين بحث من را نشان ميدهد که ايران به اين سادگي قابل انشقاق نيست که مخالفين فدراليسم آنقدر از آن ميترسند.
جائي ديدم ادعا شده بود که من "خواهان تجزیهء مجموعهء کُل سرزمین یکپارچه ایران و تقسیم ملّتِ واحدِ آن به 6 ملّت" شده ام و بعد هم از "پراکنده گوئي" اظهار ناراحتي کرده اند. کسي ميتواند يک نوشته از من نشان دهد که من تقسيم ايران به 6 ملت را نوشته باشم. آيا اين کار نويسنده "پراکنده گوئي" نيست که به ديگران توهين ميکند؟
مگر دست من است که ايران را به چند ملت تقسيم کنم يا آنرا ملت واحد بنامم. من درباره اينکه حکومت قومي و تقسيم قومي به معناي فدراليسم نيست بارها توضيح داده ام و کساني که به اصل بحث من علاقه دارند ميتوانند به خود زحمت داده و آن نوشته ها را بخوانند بجاي آنکه حرف توي دهان من بگذارند:
http://www.ghandchi.com/429-FederalismNotEthnic.htm
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartition.htm
http://www.ghandchi.com/453-IranKurd.htm
درباره مقوله قوم و مليت در عصر فراصنعتي و گلوباليسم هم باندازه کافي توضيح داده ام و اصلاً بحث من اين نبوده که نواحي مرزي تجزيه طلب ميشوند بلکه گفتم امکان براي اينکه آنچه جدائي افغانستان از ايران بود امروزه بيشتر است نه اينکه اين به نفع هيچ منطقه ايران باشد، که نوشته ام که *نيست*. لطفاً مقاله من در اين زمينه را دقيق بخوانيد چون بحث خيلي دقيقي درباره تأثير گلوباليسم بر روي موضوع فدراليسم است که اکثراً درست درک نميشود:
http://www.ghandchi.com/310-GlobalFed.htm
وحتي از نظر تئوريک درباره پلوراليسم و آنالوژي آن با فدراليسم در نوشته هاي ويليام جيمز و ديگران نوشته ام و پيشينه بحث پلوراليسم در تاريخ فلسفه غرب را نيز مفصلاً از نظر خودم بحث کرده ام و نيازي ندارم در هر بحثي درباره 21 آذر همه فيلسوفان غرب و نظرات آنها را دوباره برشمارم. آنچه در زمينه صاحب نظران غرب من حرف تازه اي داشته ام که بزنم را در گذشته نوشته ام و بيشتر از آنهم در کتاب هاي درسي هست:
http://www.ghandchi.com/447-RussellPluralism.htm
http://www.ghandchi.com/301-Pluralism.htm
اما چرا اين بحث ها دوباره بشکل ديگري با نسبت دادن نظراتي که من هيچگاه نگفته ام بيان ميشوند، به اين خاطر که مخالفين فدراليسم هنوز دربند سيستم فکري 21 آذر [http://www.ghandchi.com/388-Lesson21Azar.htm] هستند و متأسفانه خودشان تاريخ آن رويداد را هنوز نميتوانند درک کنند و بجاي تحقيقات علمي طبق معمول دسيسه خارجي همه چيز را ميبينند. البته من نقش دسيسه هاي خارجي دولت استالين را رد نميکنم ولي آن همه بحث نيست. و باندازه کافي تحقيقات براي کساني که بخواهند تحقيقات مطالعه کنند درباره آن دوران هست و من نيازي به تکرار آنها ندارم. فقط بحث مشروطيت من که متفاوت بوده را نوشته ام وگرنه تحقيقات در کتاب دموکراسي ناقص که در ايران منتشر شده بسيار غني است و سندهاي تازه درباره شوروي در آنزمان هم توسط چند محقق مشهور ايران بتازگي نگاشته شده و من نيازي ندارم که تکرار کنم:
http://www.ghandchi.com/443-mashrootiat.htm
ديگر آنکه تا آنجا هم که به احساسات ناسيوناليستي ايرانيان و مسأله کردستان و فدراليسم مربوط است، من قبلاً توضيح داده ام و مطمئناً اين خود موضوع بسيار حساسي است:
http://www.ghandchi.com/342-KurdFed.htm
اما بحث ملت و مليت و قوم که بحث کاذبي است را که بصورت پلميک از سوي اين افراد ارائه ميشود و اصل حرفشان است و تحقيقات و بحث تئوريک جهاني نيست و فقط نوعي توجيه تعصب از سوي اين هاست مجبورم بالاخره درباره اش بنويسم هرچند هيچ اهميت تئوريک ندارد و اصل بحث تئوريک امروز متفاوت است که در گذشته مفصلاً بحث کرده ام که مکانيزم قوميت و دولت ملي در عصر ما از اساس با جامعه صنعتي تفاوت دارد و موضوع ملت به موضوعي اتنيک تنزل پيدا کرده است ولي به هر حال اين در بحث فدراليسم همانطور که توضيح دادم تغييري نميدهد:
http://www.ghandchi.com/434-NationStates.htm
بحث اين ها به اين صورت است که گوئي در ايران فقط يک ملت وجود دارد و به همين علت هم بايستي دولت متمرکز داشت و نه فدرال. اولاً اگر اين دليل ميشد، پس آمريکا هم که ترکيب قومي اش کمرنگ تر است بايستي فدرال نباشد. ولي اصل بحث غلط است. ترکيب قومي دولت و درجه امتزاج اقوام در دولت با ترکيب قومي کشور ودرجه امتزاج اقوام در جامعه فرق دارد. مثلاً در آمريکا چيني نسب ها نسبت به آلماني الاصل ها کمتر با مليت هاي ديگر امتزاج کرده اند. ايراني ها هم چيزي در آن وسط. ولي اين ربطي به ترکيب قومي در دولت ندارد. ربطي هم به اين که يک قومي بخواهد دولت مستقل داشته باشد، ندارد، اقلاً مستقيماً ربطي ندارد. نميشود به ايراني ها گفت در آمريکا به زبان خود حرف نزنند از ترس آنکه مبادا خواهان دولت مستقل بشوند. در ايران هم اگر صدها قوم مختلف باشند و تعدادي از آنها هم بزرگتر باشند و مليت يا ملت ناميده شوند ربطي به تقسيم قومي کشور و دولت آن ندارد. اينکه بگوئيم ايران يک ملت است، مثل فاشيستهائي است که امتزاج قومي در کشور را ميخواستند تحميل کنند تازه باز هم چنين ادعائي فدراليسم را رد نميکند.
ما ميتوانيم بگوئيم که مليت ها و حتي ملت هاي مختلف در ايران هستند ولي خواهان دولت واحد و مرکزي باشيم همانطور که مشروطيت چنين کرد و مسأله نيست. به عکس ميتوانيم بگوئيم در ايران فقط يک ملت وجود دارد و بازهم خواهان دولت فدرال باشيم.
دولت فدرال يعني استانها فرماندار و نمايندگان مجلس مقننه استاني و مقامات قضائي استاني را خود انتخاب ميکنند، به همين سادگي. آيا اين به معني تعدد و سيستمهاي موازي است که مثلاً آلمان نسبت به فرانسه بيشتر دارد؟ بله همين طور است. آيا اينکه آلمان دارد بعضي اين ها را حذف ميکند و ظاهراً تحت لواي نيازهاي گلوباليسم ميکند حقيقت دارد؟ بله چنين است. ولي من فکر ميکنم آلمان اشتباه ميکند ولي من فعال سياسي آلمان نيستم که در آن مورد بنويسم. بنظر من درست است که سيستهاي موازي فدراليسم دست و پاگير هستند ولي تضمين کننده کنترل و توازن هم هستند و درنتيجه تضمين بيشتر براي دموکراسي. همه اين بحث ها در آمريکا هم هست و برخي مثل خانم مرکل فکر ميکنند بسياري از ساختارهاي قدرال بايستي از بين برود چون براي اقتصاد گلوبال دست و پا گيرند و برخي ديگر هم فکر ميکنند به عکس اينکه يک شهر يا يک ايالت مثل کاليفرنيا ميتواند شهر يا ايالت خواهر در نقطه ديگر جهان انتخاب کند و با آن روابط نزديک تجاري ايجاد کند خيلي هم خوبي فدراليسم است و باعث رشد گلوباليسم ميشود. اين ها را ميگويند اختلاف نظر. نه ما بي دانش هستيم و نه مخالفين ما. ما اختلاف نظر داريم.
خلاصه اصل بحث اين است که چه ايران چند قوم و مليت و ملت باشد و چه نباشد اصلاً ربطي به انتخاب مدل فدرال براي اداره کشور ندارد. فدراليسم تقسيم قومي نيست و شيوه اداره مملکت است.
به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com/
30 آذر 1385
December 21, 2006
متن مقالهاي مرتبط به اين مقاله ولي به زبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/446-IraqPartitionEng.htm
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/700-KurdsIran.htm