03. از حمله مغول تا شکل گيري دولت صفوي
از زمان حمله مغول (617 ه.) تا تأسيس دولت صفوي (907 ه.) نيروهاي مولده ايران نابود شده و جامعه سير قهقرائي ميکند. وليکن با تمام اين احوال در دولتهاي هلاکوئيان، الجاتيون و تيموريان، نقش عنصر ايراني در دولت مرکزي افزايش مييابد و قيام هاي سربداران، حروفيه، و ديگر نهضتهاي خلق، بعلاوه سرکشي هاي فئودالهاي ايراني مانند چوپانيان، جلايريان و ديگران، به اين حرکت شتاب بيشتري ميدهد.
عنصر ايراني تمدن، خود را به شکل تفوق زبان ديواني، مذهب رسمي، سيستم هاي مالياتي و حقوقي و کلاً مناسبات اقتصادي-اجتماعي غالب در جامعه مينماياند. دولت صفوي نيز که به وسيله ايلات قزلباش فراري از عثماني تأسيس ميشود، در طول تکامل خود (بويژه بعد از سلطنت شاه عباس) هر چه بيشتر تفوق عنصر ايراني (بويژه اقوام پارس) را در دستگاه دولتي خود بوجود مياورد.
صفويه که از آذربايجان آمده بودند پايتخت خود را ابتدا از تبريز به قزوين و سپس از قزوين به اصفهان منتقل ميکنند. شاه عباس امتيازات فراوان مالياتي براي اصفهان و ديگر نقاط مرکزي ايران قائل ميشود [همانجا، ص522] و از اينجا همزمان با کاهش نفوذ سران ايلات چادرنشين ترک و افزايش قدرت مأموران عاليمقام کشوري پارس، نطفه هاي تبعيض ملي آشکار ميگردد.
در اين دوران همچنين، بخاطر نفوذ روحانيت شيعه در دستگاه دولت مرکزي، در مناطق سني نشين کردستان، ترکمن ضحرا، شيروان، و افغانستان امواج مقاومت مردم در مقابل دولت مرکزي هر از چندگاهي زبانه ميکشد و بالاخره افغانها دولت صفوي را سرنگون ميکنند.
از زمان حمله مغول (617 ه.) تا تأسيس دولت صفوي (907 ه.) نيروهاي مولده ايران نابود شده و جامعه سير قهقرائي ميکند. وليکن با تمام اين احوال در دولتهاي هلاکوئيان، الجاتيون و تيموريان، نقش عنصر ايراني در دولت مرکزي افزايش مييابد و قيام هاي سربداران، حروفيه، و ديگر نهضتهاي خلق، بعلاوه سرکشي هاي فئودالهاي ايراني مانند چوپانيان، جلايريان و ديگران، به اين حرکت شتاب بيشتري ميدهد.
عنصر ايراني تمدن، خود را به شکل تفوق زبان ديواني، مذهب رسمي، سيستم هاي مالياتي و حقوقي و کلاً مناسبات اقتصادي-اجتماعي غالب در جامعه مينماياند. دولت صفوي نيز که به وسيله ايلات قزلباش فراري از عثماني تأسيس ميشود، در طول تکامل خود (بويژه بعد از سلطنت شاه عباس) هر چه بيشتر تفوق عنصر ايراني (بويژه اقوام پارس) را در دستگاه دولتي خود بوجود مياورد.
صفويه که از آذربايجان آمده بودند پايتخت خود را ابتدا از تبريز به قزوين و سپس از قزوين به اصفهان منتقل ميکنند. شاه عباس امتيازات فراوان مالياتي براي اصفهان و ديگر نقاط مرکزي ايران قائل ميشود [همانجا، ص522] و از اينجا همزمان با کاهش نفوذ سران ايلات چادرنشين ترک و افزايش قدرت مأموران عاليمقام کشوري پارس، نطفه هاي تبعيض ملي آشکار ميگردد.
در اين دوران همچنين، بخاطر نفوذ روحانيت شيعه در دستگاه دولت مرکزي، در مناطق سني نشين کردستان، ترکمن ضحرا، شيروان، و افغانستان امواج مقاومت مردم در مقابل دولت مرکزي هر از چندگاهي زبانه ميکشد و بالاخره افغانها دولت صفوي را سرنگون ميکنند.