Thursday, May 25, 2006

11. گفتار پاياني

11. گفتار پاياني

بالاخره بايستي ذکر کنم که من خيزش هاي روشنفکري و دهقاني در دوره هاي پاياني حکومت شاه و آغاز جمهوري اسلامي را بررسي نکرده ام. بنظر من اولي چندان با بقيه ايران تفاوت نداشته است و بايستي بعنوان بخشي از بررسي انديشه روشنفکري ايراني بررسي شود، و دومي از حوزه اين رساله بيرون است. در اينجا توجه من اساسأ تفحص در باره حضور کردها در دولت مرکزي ايران بوده است.

تا آنجا که به جمهوري اسلامي مربوط ميشود، من اطلاعات دقيق از اليتelite ايران در زمان حاضر ندارم، و در واقع نميتوانم درباره ساختار اتنيک (قومي) جمهوري اسلامي قضاوت کنم.

من ميدانم که روحانيوني نظير مفتي زاده در کردستان در اوائل جمهوري اسلامي از آن پشتيباني کردند، و برخي ديگر نظير شيخ عزالدين حسيني از جمهوري اسلامي پشتيباني نکردند. اما من شک دارم که بشود هيچکدام از آنان را بخشي از اليت ايران بحساب آورد.

من نميدانم که جمهوري اسلامي و گروه هاي مختلف اجتماعي، فرهنگي، و سياسي ايران، در حال حاضر در کردستان، چه عملکردهائي دارند. من تنها ميدانم که عدم بردباري در ابتداي تأسيس جمهوري اسلامي باعث کشته شدن بسياري مردم بي گناه از هردو طرف شد، چه از پشتيبانان جمهوري اسلامي و چه از مخالفين آن.

من اميدوارم که اين رساله و کوششهاي فرهنگي از اين نوع به ديالوگ بين مليت هاي ايران کمک کند، و در نتيجه به بردباري و تنوع دولت ايران در حال و آينده کمک کند. کردها، آذري ها، بلوچ ها، عرب ها، لرها، بختياري ها، قشقائي ها، آسوري ها، ارامنه، يهوديان، زردشتيان، سني ها، بهائي ها، زنان، و تمام ديگر گروه هاي قومي، ملي، فرهنگي، يا مذهبي، آنچه امروز ايران هست را ميسازند.

اگر هر دولت مرکزي در ايران، در حال و آينده، اين تمايلات بحق گروه هاي مختلف را برسميت نشناسد، من شک دارم که چنان دولتي بتواند مدعي نمايندگي کردن آنچه ما ايران ميناميم باشد.