07. کردها در ايران مدرن-از مشروطيت تا رضا شاه
در طول انقلاب مشروطيت، امپرياليسم آلمان و امپراطوري عثماني، با استفاده از اختلافات ملي-مذهبي کردها و ديگر ايرانيان، سعي در نفوذ به ايران از طريق کردستان مينمايند. در دوره اول مشروطيت حرکتي در کردستان در جهت مشروطه ديده نميشود.
بعد از به سلطنت رسيدن محمد عليميرزا، ميرزا اسماعيل خان ثقة الملک به حکومت کردستان منصوب ميشود. وي با شيوخ و روحانيون با نفوذ سنندج تماس گرفته و سعي در اشاعه مشروطه ميکند. آيت الله مردوخ، روحاني فرصت طلب کرد، ابتدا با مشروطه خواهان همکاري کرده و در انجمن صداقت (ذيقعده 1325) فعاليت ميکند. انجمنهاي ديگري نيز به نامهاي کارگران، حقيقت، صلاحيت، و اخوت تشکيل ميشود که اطلاع موثقي درباره آنها نداريم [شيخ محمد مردوخ، تاريخ کرد و کردستان، ص 243-245] .
با شروع استبداد صغير، حکومت کردستان نيز به دست شاهزاده ظفرالسلطنه سپرده ميشود که از طرفداران استبداد بوده و بدنبال آن انجمنهاي کردستان تعطيل ميشوند. کساني مانند آيت الله مردوخ که در ظاهر از مشروطه خواهان بوند، بزدلي خود را اينچنين نشان ميدهند که با مشير ديوان، طرفدار استبداد، وارد قرارداد محرمانه اي به اين شرح ميشوند که بهتر است از زبان خود او بشنويم:
"شب 16 رمضان (1326) محرمانه با مشير ديوان ملاقات نموده قرار داد بستيم که اگر دولت پيش برد او ما را حفظ کند و اگر ملت غالب آمد، ما او را حفظ کنيم" [شيخ محمد مردوخ، تاريخ کرد و کردستان، ص 248].
اينان سمبل صاحبان قدرت در کردستان بودند که زماني با شيخ فضل الله نوري و محمد عليشاه عقد مودت ميبندند، دوباره مشروطه خواه ميشوند، بعد با سالار الدوله و دولت روس همکاري ميکنند، زماني با عثماني و آلمان سازش ميکنند و در آخر به خدمت رضا شاه و انگليس در ميايند. آنچه درباره حرکت اينان ميتوان گفت نزديکي شان با حرکت عشايري در کردستان و قرطاس بازي در سياست است.
کتاب تاريخ مردوخ در رابطه با فعاليت خود وي در زمان مشروطيت، سند تاريخي خوبي براي شناخت حرکت خوانين و بازرگانان آنزمان در کردستان است. البته جريانات مدرن تري به رهبري سيد يونس و شيخ ابراهيم نيز وجود داشته است، که با جرياني بنام "سوسيال دموکرات" مربوط بوده اند [حميد مؤمني-درباره مبارزات کردستان، ص 24].
بهر حال ضعف بازار کردستان، قدرت عشاير اسکان نيافته، عقب ماندگي و خانخاني اين منطقه باعث ميشود که کردستان نقشي واپسگرا در جنبش مشروطيت ايفا کند. سالارالدوله و عوامل ديگر محمد عليشاه به کردستان بعنوان پايگاه خود مينگريستند.
جريانات عشيرتي در طول تاريخ مشروطيت تا زمان رضا شاه در کردستان تشديد شده و به جنبش آذربايجان و نقاط ديگر لطمات زيادي ميزنند از آنجمله است حرکت ايل شکاک برهبري اسماعيل آقا (سيمکو) که با قتل عام آسوريان و ارامنه در خوي و سلماس منتهاي قساوت را اعمال ميکنند. کسروي درباره پرچم باصطلاح "آزادي کردستان" وي مينويسد:
"کنون سيمکو آماده باش گرديده و بيرق افراشته "آزادي کردستان" ميخواهد. چه کار ميکند؟ آيا کنفرانس داده کردان را براي زندگاني آزاد و سر رشته داري آماده ميسازد؟ ..آيا قانون اساسي براي کردستان مينويسد؟ ..آيا به برداشتن پراکندگي ها که در ميان کردانست ميکوشد؟..نه! "آزادي کردستان" که با اينها نيست. پس چه کار ميکند؟..ديه ها را تاراج ميکند، کشت ها را لگدمال ميگرداند، بمردم تاراج ديده و نينواي لکستان پيام فرستاده پول ميخواهد...اينست معني "آزادي کردستان" همين است نتيجه اي که سياستگران اروپا ميخواستند" [احمد کسروي، تاريخ هجده ساله آذربايجان، ص 831].
از آنچه گذشت مشاهده ميکنيد که وجحد عشاير اسکان نيافته در کردستان در اواخر دوران قاجار (يعني دوران انحطاط فئوداليسم ايران) از تکامل بورژوازي کرد جلوگيري ميکند. نوشته هاي مردوخ بخوبي وضع خانخاني در راهها و مشکلات بازرگانان براي حمل محمولات تجارتي را آشکار ميسازد. خلاصه آنکه در آستانه بقدرت رسيدن رضا شاه، ملت کرد هنوز شکل نگرفته و از خانخاني رنج ميبرد، و توسعه جامعه مدرن در کردستان بسيدار بطئي تر از نقاط ديگر ايران است.
در طول انقلاب مشروطيت، امپرياليسم آلمان و امپراطوري عثماني، با استفاده از اختلافات ملي-مذهبي کردها و ديگر ايرانيان، سعي در نفوذ به ايران از طريق کردستان مينمايند. در دوره اول مشروطيت حرکتي در کردستان در جهت مشروطه ديده نميشود.
بعد از به سلطنت رسيدن محمد عليميرزا، ميرزا اسماعيل خان ثقة الملک به حکومت کردستان منصوب ميشود. وي با شيوخ و روحانيون با نفوذ سنندج تماس گرفته و سعي در اشاعه مشروطه ميکند. آيت الله مردوخ، روحاني فرصت طلب کرد، ابتدا با مشروطه خواهان همکاري کرده و در انجمن صداقت (ذيقعده 1325) فعاليت ميکند. انجمنهاي ديگري نيز به نامهاي کارگران، حقيقت، صلاحيت، و اخوت تشکيل ميشود که اطلاع موثقي درباره آنها نداريم [شيخ محمد مردوخ، تاريخ کرد و کردستان، ص 243-245] .
با شروع استبداد صغير، حکومت کردستان نيز به دست شاهزاده ظفرالسلطنه سپرده ميشود که از طرفداران استبداد بوده و بدنبال آن انجمنهاي کردستان تعطيل ميشوند. کساني مانند آيت الله مردوخ که در ظاهر از مشروطه خواهان بوند، بزدلي خود را اينچنين نشان ميدهند که با مشير ديوان، طرفدار استبداد، وارد قرارداد محرمانه اي به اين شرح ميشوند که بهتر است از زبان خود او بشنويم:
"شب 16 رمضان (1326) محرمانه با مشير ديوان ملاقات نموده قرار داد بستيم که اگر دولت پيش برد او ما را حفظ کند و اگر ملت غالب آمد، ما او را حفظ کنيم" [شيخ محمد مردوخ، تاريخ کرد و کردستان، ص 248].
اينان سمبل صاحبان قدرت در کردستان بودند که زماني با شيخ فضل الله نوري و محمد عليشاه عقد مودت ميبندند، دوباره مشروطه خواه ميشوند، بعد با سالار الدوله و دولت روس همکاري ميکنند، زماني با عثماني و آلمان سازش ميکنند و در آخر به خدمت رضا شاه و انگليس در ميايند. آنچه درباره حرکت اينان ميتوان گفت نزديکي شان با حرکت عشايري در کردستان و قرطاس بازي در سياست است.
کتاب تاريخ مردوخ در رابطه با فعاليت خود وي در زمان مشروطيت، سند تاريخي خوبي براي شناخت حرکت خوانين و بازرگانان آنزمان در کردستان است. البته جريانات مدرن تري به رهبري سيد يونس و شيخ ابراهيم نيز وجود داشته است، که با جرياني بنام "سوسيال دموکرات" مربوط بوده اند [حميد مؤمني-درباره مبارزات کردستان، ص 24].
بهر حال ضعف بازار کردستان، قدرت عشاير اسکان نيافته، عقب ماندگي و خانخاني اين منطقه باعث ميشود که کردستان نقشي واپسگرا در جنبش مشروطيت ايفا کند. سالارالدوله و عوامل ديگر محمد عليشاه به کردستان بعنوان پايگاه خود مينگريستند.
جريانات عشيرتي در طول تاريخ مشروطيت تا زمان رضا شاه در کردستان تشديد شده و به جنبش آذربايجان و نقاط ديگر لطمات زيادي ميزنند از آنجمله است حرکت ايل شکاک برهبري اسماعيل آقا (سيمکو) که با قتل عام آسوريان و ارامنه در خوي و سلماس منتهاي قساوت را اعمال ميکنند. کسروي درباره پرچم باصطلاح "آزادي کردستان" وي مينويسد:
"کنون سيمکو آماده باش گرديده و بيرق افراشته "آزادي کردستان" ميخواهد. چه کار ميکند؟ آيا کنفرانس داده کردان را براي زندگاني آزاد و سر رشته داري آماده ميسازد؟ ..آيا قانون اساسي براي کردستان مينويسد؟ ..آيا به برداشتن پراکندگي ها که در ميان کردانست ميکوشد؟..نه! "آزادي کردستان" که با اينها نيست. پس چه کار ميکند؟..ديه ها را تاراج ميکند، کشت ها را لگدمال ميگرداند، بمردم تاراج ديده و نينواي لکستان پيام فرستاده پول ميخواهد...اينست معني "آزادي کردستان" همين است نتيجه اي که سياستگران اروپا ميخواستند" [احمد کسروي، تاريخ هجده ساله آذربايجان، ص 831].
از آنچه گذشت مشاهده ميکنيد که وجحد عشاير اسکان نيافته در کردستان در اواخر دوران قاجار (يعني دوران انحطاط فئوداليسم ايران) از تکامل بورژوازي کرد جلوگيري ميکند. نوشته هاي مردوخ بخوبي وضع خانخاني در راهها و مشکلات بازرگانان براي حمل محمولات تجارتي را آشکار ميسازد. خلاصه آنکه در آستانه بقدرت رسيدن رضا شاه، ملت کرد هنوز شکل نگرفته و از خانخاني رنج ميبرد، و توسعه جامعه مدرن در کردستان بسيدار بطئي تر از نقاط ديگر ايران است.