08. کردها در ايران مدرن-از رضا شاه تا جمهوري اسلامي
به قدرت رسيدن رضا شاه نقطه پاياني بر هرگونه همزيستي با جريانات خاني و حرکت در جهت تقويت دولت مرکزي است. امپرياليسم انگليس که در اين دوران خواهان دولت متمرکز در ايران است، از ايادي ايلاتي خود مانند اسماعيل آقا شکاک جهت تقويت خانخاني در کردستان ترکيه و بدست آوردن متاطق نفت خيز موصل استفاده ميکند.
لازم بتذکر است که در اين زمان، يعني پس از پايان جنگ جهاني اول، کردستان عثماني بين سه کشور ترکيه، عراق، و سوريه (يا عثماني سابق، انگليس، و فرانسه) طبق معاهده سور (1920) تقسيم ميشود، و از اين زمان به بعد، خواست وحدت سه بخش کردستان عثماني سابق، همواره بشکل بحث وحدت ملي براي آن سه قسمت کردستان طرح شده است، که در بخش تئوري کردستان بزرگ به آن موضوع برخورد خواهم کرد، هر چند اين موضوع مستقيماً مربوط به بحث کردستان ايران که حدود 500 سال از کردستان عثماني جدا بوده است، نيست. تازه بخش هاي کردستان عثماني سابق هم در دوران مدرن، بيش از پيش در اقتصاد کشورهائي که در آن ها قرار گرفتند رشد يافتند، هر چند در ترکيه تعصبات قومي شديد، همواره به ادغام کرد ها، ارامنه، و ديگر اقوام ساکن آن سرزمين لطمه زده است. برگردم به بحث دوران رضا شاه.
از اين تاريخ به علت تضعيف موقعيت خانها و فئودالهاي کرد، گروه بندي هاي اجتماعي مدرن در کردستان تا حدي رشد ميکنند و کم کم ملت کرد ايران شکل ميگيرد. اگر در نقاط ديگر ايران، سرمايه داري بومي عمدتاً تجاري بود، در کردستان سرمايه داري بومي صرفاً تجاري است. اولين سازمان هاي ملي در کردستان نيز در اواخر اين دوران، يعني سالهاي (1318-21) به رهبري دکتر عزيز زندي با نام "حزب آزادي کردستان" تشکيل ميشود.
از آنچه درباره تاريخ ملت کرد در ايران نوشتم آشکار است که جامعه مدرن کرد در پرتو قدرت مرکزي، به همراه جامعه مدرن در کل ايران رشد کرده است و توسعه اش با منافع مدرنيسم در کل ايران گره خورده است، به همين علت گروه بندي هاي اجتماعي مدرن کردستان ايران خواهان جدائي از ايران نبوده، و در مقابل جدائي ايستاده اند و اين واقعيت از يکسو ثمره نزديکي اقتصاد مدرن کردستان با بقيه نقاط ايران است و از ديگر سو به اين دليل است که جدائي به معني قدرت گرفتن خانخاني و نبودن نيروهاي مسلح دولت مرکزي جهت تأمين امنيت است. نوشته هاي آيت الله مردوخ بهترين تصوير را از دوران هاي خانخاني و عدم وجود امنيت راههاي بازرگاني و امثالهم در کردستان ارائه ميکند.
در سالهاي 1324-25 بخاطر وجود ارتش سرخ شوروي و جايگزيني روابط اقتصادي با شوروي، "جدائي" موقت کردستان تا حدي از طرف بورژوازي کرد پذيرفته شد. وليکن بعداً، از يکسو بيرون رفتن ارتش سرخ و محدود شدن آن روابط اقتصادي، و از سوي ديگر قدرت گرفتن عشاير و خوانين در دولت دموکراتها، با عث وحشت بورژوازي کرد شد. توافق قاضي محمد با قوام السلطنه را ميبايست در اين چارچوب ارزيابي کرد و صرفاً از جهت "فريب سياسي" به اين مسأله برخورد کردن، اشتباه است. جامعه مدرن نوپاي کردستان خطر را از جانب سران عشاير احساس ميکرد و از جدائي اقتصادي از ايران وحشت داشت.
به قدرت رسيدن رضا شاه نقطه پاياني بر هرگونه همزيستي با جريانات خاني و حرکت در جهت تقويت دولت مرکزي است. امپرياليسم انگليس که در اين دوران خواهان دولت متمرکز در ايران است، از ايادي ايلاتي خود مانند اسماعيل آقا شکاک جهت تقويت خانخاني در کردستان ترکيه و بدست آوردن متاطق نفت خيز موصل استفاده ميکند.
لازم بتذکر است که در اين زمان، يعني پس از پايان جنگ جهاني اول، کردستان عثماني بين سه کشور ترکيه، عراق، و سوريه (يا عثماني سابق، انگليس، و فرانسه) طبق معاهده سور (1920) تقسيم ميشود، و از اين زمان به بعد، خواست وحدت سه بخش کردستان عثماني سابق، همواره بشکل بحث وحدت ملي براي آن سه قسمت کردستان طرح شده است، که در بخش تئوري کردستان بزرگ به آن موضوع برخورد خواهم کرد، هر چند اين موضوع مستقيماً مربوط به بحث کردستان ايران که حدود 500 سال از کردستان عثماني جدا بوده است، نيست. تازه بخش هاي کردستان عثماني سابق هم در دوران مدرن، بيش از پيش در اقتصاد کشورهائي که در آن ها قرار گرفتند رشد يافتند، هر چند در ترکيه تعصبات قومي شديد، همواره به ادغام کرد ها، ارامنه، و ديگر اقوام ساکن آن سرزمين لطمه زده است. برگردم به بحث دوران رضا شاه.
از اين تاريخ به علت تضعيف موقعيت خانها و فئودالهاي کرد، گروه بندي هاي اجتماعي مدرن در کردستان تا حدي رشد ميکنند و کم کم ملت کرد ايران شکل ميگيرد. اگر در نقاط ديگر ايران، سرمايه داري بومي عمدتاً تجاري بود، در کردستان سرمايه داري بومي صرفاً تجاري است. اولين سازمان هاي ملي در کردستان نيز در اواخر اين دوران، يعني سالهاي (1318-21) به رهبري دکتر عزيز زندي با نام "حزب آزادي کردستان" تشکيل ميشود.
از آنچه درباره تاريخ ملت کرد در ايران نوشتم آشکار است که جامعه مدرن کرد در پرتو قدرت مرکزي، به همراه جامعه مدرن در کل ايران رشد کرده است و توسعه اش با منافع مدرنيسم در کل ايران گره خورده است، به همين علت گروه بندي هاي اجتماعي مدرن کردستان ايران خواهان جدائي از ايران نبوده، و در مقابل جدائي ايستاده اند و اين واقعيت از يکسو ثمره نزديکي اقتصاد مدرن کردستان با بقيه نقاط ايران است و از ديگر سو به اين دليل است که جدائي به معني قدرت گرفتن خانخاني و نبودن نيروهاي مسلح دولت مرکزي جهت تأمين امنيت است. نوشته هاي آيت الله مردوخ بهترين تصوير را از دوران هاي خانخاني و عدم وجود امنيت راههاي بازرگاني و امثالهم در کردستان ارائه ميکند.
در سالهاي 1324-25 بخاطر وجود ارتش سرخ شوروي و جايگزيني روابط اقتصادي با شوروي، "جدائي" موقت کردستان تا حدي از طرف بورژوازي کرد پذيرفته شد. وليکن بعداً، از يکسو بيرون رفتن ارتش سرخ و محدود شدن آن روابط اقتصادي، و از سوي ديگر قدرت گرفتن عشاير و خوانين در دولت دموکراتها، با عث وحشت بورژوازي کرد شد. توافق قاضي محمد با قوام السلطنه را ميبايست در اين چارچوب ارزيابي کرد و صرفاً از جهت "فريب سياسي" به اين مسأله برخورد کردن، اشتباه است. جامعه مدرن نوپاي کردستان خطر را از جانب سران عشاير احساس ميکرد و از جدائي اقتصادي از ايران وحشت داشت.